همیشه تشخیص تمارض آخرین تشخیص ممکن برای یک پزشک هست .
دارم فکر میکنم که علاوه بر اینکه ما باید اون دنیا سر خطاهامون ، کوتاهی هامون جواب پس بدیم ، تک تک مریض هایی که به هر عنوانی آزارم دادن باااید جواب پس بدن !
حتی همین دختر ۱۳ ساله ای که از ترس خرابکاری و دعوای پدرش ، اومد و من و متخصص اطفال و جراح و سونوگرافیست و کلا یه بیمارستان رو به فنا داد با احمق بازیاش و دروغ هاش و دیوانه بازی هاش و دست آخر صبح خوشحال و خندان رفت .
بزرگ بود .
اونقدر بزرگ بود و عقل رس که وقتی داشت میرفت گفتم از ته قلبم خوشحالم که سالم سالمی ! اما از دستت خیلی ناراحتم ! و باید بعدا جواب پس بدی ! به من ، به تک تک این پرستارها ، به متخصص اطفال ، به اون جراح ، به اون رادیولوژیست ؛ به کل بیمارستان که تمام توانشون رو گذاشتن برای بازیگری تو !
و رفتم !
اونقدر دیشب فشار روحی به من وارد شد سر همین یک نفر که هنوز که هنوزه سردردم !
همون اولش که اومد معاینه کردم فهمیدم تمارض میکنه اما گفتم تمارض آخرین تشخیص باید باشه و حتی به استادمم گفتم ولی تمام زور و همتم رو گذاشتم و هر احتمالی رو دادم و هر تدارکی لازم بود انجام دادم!
و آخرش .
فقط صبح رفتم بهش گفتم ببین اگر اینقدر واقعا درد داری ، میبرنت اتاق عمل ! باور کن شکمت رو باز میکنن ! فکر نکن هیچ اتفاقی نمیفته ! اگر واقعا درد داری که هیچی کمکت میکنیم ! اگر واقعا درد نداری به خودت رحم کن !
بعد از اون ساکت شد !
و خوشحال و خندان و سرحال رفت خونه اشون !
و من خسته ؛ با موهای ژولی پولی به اون صحنه هایی فکر میکردم که از اتاقش میومد بیرون و خودش رو مینداخت رو زمین و فریاد میکشید و کل بخش رو به هم ریخته بود و یه دختربچه ی ۸ ساله هم ازش یاد گرفته بود همین کار رو میکرد و من و پرستارها رسما داشتیم از فشار روحی و جسمی سکته میکردیم !
در حدی بود که استادم رو ۳ صبح کشوندم بالا سرش، سونوگرافیست رو ساعت ۳ صبح کشوندیم بالاسرش ، جراح رو کشوندیم بالا سرش .
جراح بیچاره ای که ۳ شب بود نخوابیده بود و تلو تلو میخورد دیگه !
+چه چیزی میتونه این حجم سردرد و خستگی رو بشوره ببره ؟ فقط یه استراحت جانانه.
کتابم رو بستم و بیخیال شدم و تصمیم دارم امشب رو استراحت کنم .
درباره این سایت