حدود سه ماه پیش نشسته بودیم دخترها دور هم میگفتیم و میخندیدیم.

همیشه چند تا نخاله داریم بینمون که الحق و والانصاف حقشونه اینا رو جمع کنی بندازی تو کوره آدم سوزی‌‌‌.

نمیدونم چی شد بحث دوست پسر و . شد ، یکی از بچه ها گفت بابا تو چرا دوست پسر نداری ؟؟؟ خداااایی نداری ؟؟ پسرها که از دخترهای این مدلی سرزبون دار خوششون میاد و . 

منم میخندیدم به شوخی میگفتم بیچاره پسر مردم :)) خلن مگه بیان سمت من، فرااار میکنن . 

یهو یکی از نخاله ها برگشت گفت، نه بابا ایییین ؟؟؟ آره به گوشم رسیده همهههه رو پروندی و فرار کردن ! 

بعد این ماجرا یه گوشه گیرش آوردم.

گفتم چی گفتی تو ؟ جریان چیه؟ 

گفت هیچی ، شنیدیم خواستگارت بودن و به قصد جدی اومدن؛اون وقت تو یه کاره همون اول گفتی مذهبی نیستی ، طرف رو پروندی ! 

منم یعنی از خنده جلوش پوکیدم ، گفتم نه میخواستی لابد تسبیح بگیرم چادر سر کنم به زور شوهر کنم یا به زور دوست پسر بگیرم مخ بزنم ؟؟؟؟ 

اونم اومد باب نصیحت برداره که نه نگو مذهبی نیستی ، اینجوری کیس هات کم میشه و . ! گفتم ببین اولا اینایی که اومدن پیش تو گله کردن ک من پروندمشون در حد من نبودن، چه مذهبی ، چه غیر مذهبی ! دوما من مذهبی نیستم، ولی اونقدر آدم هستم که مثل بعضی ادعای مذهب ها هر روز با یه پسر دست تو دست نباشم و به بهونه ی برادرم برادرم با طرف نریزم روی هم (دقیقا منظورم به خودش بود، پسرا برا چی باید برن اصلا با این درد و دل کنن ؟ خب کرم داره دیگه) . 

اونم گفت منظورت کیه و . ؟ گفتم خودت بهتر میدونی و رفتم.

از اون روززز هعععی به من تیکه مینداخت به عناوین مختلف.

خلاصصصههه. 

یه هفته نشد ، من کشیک بودم ، اونم کشیک یه بخش دیگه بود ، نشسته بودیم دیدم یه کیسه برداشت گفت من میرم بالا شامم رو بخورم میام.

یه چند دقیقه گذشت ، ساعت ۱۱ شب بود ، دیدم خلوته ، رفتم چای ریختم گفتم برم تو حیاط چای بخورم.

رفتم دیدم بعلههه ، خانم با یکی از همون اقایون که رفته پیشش درد و دل کرده نشستن ، دارن شام میخورن ، این برای اون لقمه میگیره :/ 

منم دیدن جفتشونم هول شدن ، سلام دادم و رد شدم.

این تموم شد.

تا امروز.

یکی از مریض های بخش جراحی رفته بود بخش اورولوژی خوابیده بود ، رفتم اونجا نوت بذارم و مریض رو ببینم ، مریض رو دیدم ، گفتم برم آزمایشاتش رو از سیستم در بیارم.

سیستم ها همه پشتش پرستارها نشسته بودن، یکیشون گفت برو اتاق پزشک کسی نیست از اونجا در بیار‌

رفتم در اتاق پزشک رو عین گاو در نزده باز کردم(چون گفت کسی توش نیست خبب) که از تو سیستم اونجا ببینم ، دیدم بعلهههه ، خانوم با یکی دیییگه از همون آقایون چفت هم نشستن دارن جیک تو جیک میخندن، دست پسره هم رو پای دختره بود که سریع دستش رو کشید .

من رو دیدن که اصلا انگار گشت ارشاد دیده باشن دختره که از جاش پرید و رفت بیرون، پسره هم کپ کرد همونجا نشست.

منم خیلی عادی کارم رو کردم و رفتم.

تو راهرو دختره جلوم رو گرفت ، گفت تو روخدا به کسی نگیا !!! 

منم یه نگاهش کردم گفتم کدومشون رو ؟ زدم رو شونه اش گفتم من بعد تو کار کسی دیگه فضولی نکن، تیکه ام ننداز ، حواست به کار خودت باشه !! به کسیم نمیگم ! راحت باش. و رفتم.

دلم میخواست بگم من مذهبی نیستم ، ولی حالیمه تو محیط آکادمیک نشینم چفت یه پسر دستش رو پام بلوله :/ 

والا.

+پست خاله زنکی است ، خرده مگیرید ! 



مشخصات

آخرین جستجو ها