ساعت ۲ صبح مریض رو با ایست قلبی تنفسی اوردن ،
واقعا توی چرت بودیم همگی که در لحظه پریدیم بیرون از اتاق و رفتیم اتاق cpr ، دستکش پوشیدیم و شروع کردیم پشت هم cpr.
حین cpr مقنعه ی من افتاد .
اون وسط هعی میدیدم یه دستی میخوره به سر من سعی میکنه مقنعه بذاره سرم.
منم هعی گفتم نکن نکن.
تهش مجبور شدم بدجور فریاد بزنم دست به من نزن.
آخرم موفق نشد.
و این تمرکزم رو به هم میزد وسط cpr واقعا روی مخم بود.
اومدم پایین استراحت (پله میذاریم بغل تخت مریض میریم بالا تا اشراف داشته باشیم) و جام رو با بعدی عوض کردم و دیدم یکی از پرستارها بود داشت این کار رو میکرد.
گفت خانم دکتر مقنعه ات.
اونقدر عصبی بودم بدون این که دست ببرم به مقنعه ام، گفتم تو واقعا نمیفهمی اونجا تمرکز و قدرت من رو به هم میزنی ب خاطر مقنعه ؟؟؟ کدوم خری اینجا به من نگاه میکنه تو این شرایط ! مقنعه من مهمتره یا زیر دستم !!! 
ایشونم بهش بر خورد ، تا خود صبح خودش رو پیش سوپر و این و اون جر داد.
همههه هم حق رو دادن به من و حسابی ضایع شد. 
آدم بدجنسی نیستم، اما منتظرم یه سوتی ازش بگیرم حالش رو قشنگ جا بیارم از اینیم که هست ضایع تر شه. 
واقعا مقنعه ی من مهم تره یا اون آدم دم مرگ زیر دست من ؟؟ 
جمع کنین بابا . 

مشخصات

آخرین جستجو ها