شاید باورتون نشه اما سردرد من هنوز ادامه داره ! 

دیشب بیهوش شدم و صبح رفتم بیمارستان .

کارمون تو بخش ساعت ۹ تموم شد و بعدش اومدم پاویون و نفهمیدم دیگه چجوری خوابم برد .

ساعت ۱۲ یکی از بچه ها به زور بیدارم کرد . 

گفت اومدم صدات کنم بیای صبحانه بخوری ساعت ۱۰ ، نمیتونستی چشمات رو باز کنی حتی . 

به زور بیدار شدم و از جام پاشدم و رفتم نهارم رو گرفتم از اشپزخونه و خوردم و دوباره زدم به جاده و برگشتم خونه ی خودم .

تا رسیدم رفتم از فریزر بطری ای که نصفش یخ زده بود رو برداشتم و آب ریختم و گذاشتم کنار تختم و بازم خوابیدم ! 

لحظه ای که داشت خوابم عمیق میشد قشنگ حس میکردم که روحم داره از بدنم جدا میشه .

دقیقا تو خواب صبح هم همین حالت بودم ! میخواستم بیدار شم اما نمیتونستم . قشنگ حس میکردم که روحم از بدنم جدا شده و مماس بدنم قرار داره و میخواد بره بالاتر ولی من سعی میکردم هعی بیدار شم و اون مماس با بدنم مونده بود و بهم فشار میاورد تا بره بالاتر !

الآنم باز میخوام بخوابم ! 

کاش میتونستم یک هفته ی تمام فقط تو خونه بمونم ! 


مشخصات

آخرین جستجو ها