بانو دوستم بهم میگه تو توی کارت ocdهستی= (وسواس داری) همیشه.
یه متخصص اورژانسی هست همه بهم میگن از نظر کاری خیلی به هم شبیهین.
خودم حس نمیکردم تا دیشب.
دیشب ی پسر جوون اومد که سیر قورت داده بود درسته و تو گلوش گیر افتاده بود ، عق میزد ؛ حتی آب دهنشم نمیتونست قورت بده ؛ این پاش رو گذاشت توی اورژانس هنوز هیچکس ندیده بودتش من روی هوا زدمش.
مثل تخمه میپریدم بالا میگفتم ت نخور ، دراز نکش ، اینجوری نفس بکش که این حبه سیر ت نخوره بره تو مسیر هواییت !
دوستام میگفتن برو بابا جو میدی !
رفتم به متخصص طب گفتم (همون که شبیهمه) گفت نترس برو زنگ بزن به استادت که فقط بیاد ببرتش اتاق عمل
آقو من رفتم توی اتاق زنگ زدم به استادم و اومدم بیرون دیدم همین متخصص مریض رو دیده بر داشته برده تو اتاق cpr , دقیییقا مثل من بالا پایین میپره که نکنه سیره بره تو راه هواییش اینجا باشه که اگه رفت سریع به داد برسیم :)))
همون موقع دوستم پشتمون بود ؛ با اشاره بهم گفت دیدی گفتم شبیهین :)))
این تموم شد ، شب یه پسر جوون اوردن که زده بود با سنگ فرز گند زده بود به پاش ، خونشم مگه بند میومد ! خلاصه زنگ زدم ی بنده خدایی گفتم نمیای این پاش اینجوریه ، گفت یه کارش بکن ؛ فردا صبح میبرمش اتاق عمل .
قبلشم دو تا مریض بدحال داشتم تو بخش اونم فرمودن ی کارش بکن و .
آقو ما همه کار کردیم برا پسره و بستریش کردم برا اتاق عمل فردا و ، همه چیزم اوکی .
ولی مگه من شب خوابم برد؟
ساعت ۳ اومدم تو تخت ؛ اتفاقا دیشب یک نفرم زنگ نزد بهم که بخواد بیدارم کنه ، اما این قلب من گرومپ گرومپ برای پای اون پسره میزد که نکنه ال بشه ؛ بل بشه و برم نبضش رو چک کنم ، برم ببینمش .
اون دو تا مریضم کد نخورن .
اینجوری نشن ! اونجوری نشن.
در حدی قلبم میزد که تختم ت میخورد .
آخرشم نخوابیدم و ۵ صبح رفتم دربست نشستم وسط بخش هعی به مریضام سر میزدم و توت میخوردم !
همه هم صحیح و سااالم تحویل دادم و خودم گلاب به روتون بعد اون همه توت خوردن یه پام wc ئه و یه پامم وبلاگگگگ :)))
خلاصه که مثل من وسواسی نباشید که عاقبتتت نداره !
درباره این سایت