یه مکان توریستی نزدیک شهر دانشجویی من وجود داره که مقبره ی یه عارفی بوده .

قبلا راحت میرفتیم توش و میومدیم ، که یک دفعه چند تا زن گذاشتن توش که به زور چادر بدن بپوشن مردم تو محوطه .

در صورتی ک اونجا نه امام زاده اس ، نه هیچی ! 

از یه طرف از ورود و تجمع درویش ها و صوفی ها هم به طور نامحسوس جلوگیری میکردن.

بعد از این کار کلی تعداد مراجعه کننده ها، خصوصا محلی هایی که مدام میومدن اونجا کم شد.

توریست ها هم خیلی براشون بی مزه بود دیدن یه قبر خشک و خالی.

همه به عشق دراویش و صوفی هاش میومدن.

عملا ماهایی ک هرچند وقت یک بار میرفتیم اونجا جمع میشدیم ، دیگه نرفتیم.

تا رسید به عاشورای امسال.

عاشورا همیشه اونجا مراسم بزرگی برگزار میشه که سنی و شیعه و درویش و . همه کنار هم عزاداری میکنن.

اما امسال مثل بمب ترکید که شیعه ها اجازه ی ورود به مراسمشون به سنی ها و دراویش ندادن رسما . (سنی های این محل شبیه ترکمن ها لباس میپوشن و قابل افتراقن از بقیه ک درویش هامون هم لباس سفید همیشه تنشونه)

نرفتن همانا و مثل بمب ترکیدن ماجرای عاشورا و پخش شدن عکس این بندگان خدایی که بیرون محوطه نگه داشته شدن همانا و برداشته شدن این مساله ی چادر اجبار و کنترل ها هم همانا

و الآن مجدد مدتیه که خبری از اون زن ها و چادرهای کثیفشون نیست و دوباره همه چیز به همون حالت اول برگشته و ما با دل خوش اونجا رفت و آمد میکنیم و از دیدن اون آدم ها و هم صحبتی باهاشون لذت میبریم .

چقدر بد شدیم ما ! 

چقدر بد ! 

هرچی جلوتر میره سنم میفهمم دین و مذهب و متعلقاتش مزخرفترین واژه برای جدا کردن آدم ها از هم بود و بس. 

+کامنت ها رو هم میبندم چون حوصله ندارم بحث کنیم ❤

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها