ساعت ۲ صبح با مهمونم خوابیدیم ، ساعت ۵ صبح پاشدیم درس خوندیم .
من ۷ از خونه زدم بیمارستان ؛ اونم یه کم دیرتر رفت دانشگاه برای کارهای پایان نامه و گرفتن وقت دفاعش .
حالا شانس من بیمارستان همه چیش به هم گره خورد ! 
من باید از این سر شهر (بیمارستان) میومدم دقیقا اون سر شهر برای امتحان ! 
از اون طرف باید قبلش جنگی میرفتم بانک ملی که به حساب دانشگاه ۳۰۰ تومن واریز کنم برای امتحان صلاحیت ! 
همیشه روزهای عادی کار بیمارستان ۱۱ تمومه اما امروز :/ 
تا رفتم بخش زنگ زدن از بخش داخلی ن که یه ct با تزریق داریم شما باید همراهش بری به عنوان اینترن ، مریضم الان منتظر شما تو ct ئه (که درصورت بروز واکنش و حساسیت و . باشیم اونجا ) .
هیچی ، اون یکی همکارمم مرخصی بود ، بخش اصلی خودم رو سپردم به باد هوا و رفتم دیدم مریض نیست .
زنگ زدم از اونجا بخش داخلی میگم پس مریض کو ! 
ده دقیقه بعد مریض رو هلک تلک اوردن .
تندی هم پرستارش رفت :/ گفت این مریضه ، اینم پرونده ! و من با دو چشم خویشتن دیدم که از در رفت بیرون ! حتی صداش زدم برنگشت محل نداد رفت ! 
به تکنسین میگم پرستارش موظفه بمونه ! چرا رفت ! 
در این حد که حتی داروهای مریضم نیاورده بود تحویل بدهههههه .
منم زنگ زدم سوپروایزر داد و بیداد که چه وضعشه ! مریض رو آوردن ، گذاشته رفته به درک ، داروهاشم نیاورده ! مگه من اینجا بیکارم ! 
هیچی حالا نیم ساعت معطل پرستارِ شل و ول تا با خدمه حشمشون تشریف بیارن پایین دارو رو بیارن ! یعنی نکرده بود یه ویال دارو رو بگیره دست خودش ! داده بود دست خدمه ! مگه حمال توئه خدمه ! خودت بگیر دستت بیا ! 
حالا این وسط پیرزنه رو خوابوندیم رو تخت ct، پرستار اومد رگش رو چک کرد فقط ، یهو هنوز دارو نگرفته ،لوس بازی خودش رو زد به ضعف و غش و تنگی نفس. :/ 
 جیغ و ویغ و غش که من به دارو حساسیت دادم‌! 
اون وسط ضعف و بی حالی و غش و ادای تنگی نفسش ، خانوم تشخیصشم گذاشت که حساسیت داده ! 
یعنی میخواستم موهای سرم رو بکنم :/ 
ویال دارو دست تکنسین بود ، گرفتم نشونش دادم گفتم میشه فیلم بازی نکنی ؟ ویال دارو پر پره ! هنوز نذاشتیمش ! 
گفت نمیخوام اصلا ! 
و یهو در آن واحد سرحال نشست روی تخت ، سرحااال ؛ تنگی نفسشم خوببب ! جل الخالق معجزات خداوند اصلا ! 
گفتم خب مادر من نمیخواستی ct کنی ، از اول بگو نمیخوام،زورت که نکردن ، من رو یک ساعت کاشتی اینجا ! تکنسین یک ساعت معطل توئه ! 
خداحافظ ! 
منم گذاشتم رفتم ! 
والا ! 
هیچی ! یک ساعت اینجوری معطل شدم ! 
اومدم بخش دیدم واویلا ! 
استادم اومده رفته ! 
۱۵ تا پرونده روی هم ! 
اوردرها رو هم نمینوسه خودش ! 
هیچی دقیقا دو ساااعت نشستم با پرستار دونه دونه چک کردیم اوردر گذاشتیم :/ 
اون تموم شد اومدم با بانو پاس گرفتیم بریم بانک و از اون طرف هم دانشگاه برای امتحان.
رفتیم بانک.
من خسته .
بانو خسته .
هوا گرمممم. 
تا نوبت گرفتم ، سریع برگه های واریز وجه رو برداشتم پر کردم و تا نوبتومن شد تحویل خانومه دادم با کارت بانکیم که از توش پولها رو برداره ! 
برا دو نفرمون میشد ۶۰۰ .
گفت نمیشه نقد باید بدین .
گفتم چجوری ؟ 
خودپرداز ک بیشتر از ۲۰۰ نمیده .
ماهم دو تا کارت داریم ! 
میشه ۴۰۰ ‌.
بعد گفتم بالام جان خب اینجا بانک ملیه ، کارت بانکی ایم که الان گذاشتم جلوت ملیه ! بیا اینم کارت شناساییم اینم شماره حسابم ؛ برگه بده من ۶۰۰ تومن از حسابم بردارم بدم به تو دیگه .
مگه حالیش میشد ! 
سوزنش گیر کرده بود که فقط نقد .
یه کم صبوری کردم ؛ دو بار دیگه بهش توضیح دادم ! 
باز نفهمید ! 
خلاصه منم از کوره در رفتم ؛ رفتم پیش رییس شعبه .
دیگه حساب کنین که از ی آدم خسته ای که داره هلاک میشه ، یک ربع بعد هم بااید برسه اون سر شهر دانشگاه برای امتحانش و متصدی بانک هم یک عدد خنگ به تمام معناس که نمیدونه چه کار باید بکنه، جلوی رییس شعبه انتظار چه رفتاری میشه داشت ! 
طبیعتا از کوره دیگه کاملا در رفتم ! 
هیچی رییس شعبه من رو نشوند رو صندلی به آبدارچیشون گفت برامون آب آورد ، بدو رفت بالا سر خانومه تو بادجه ، دعواش کرد ، دقیقا همون حرفی ک من بهش زدم که از حساب بانک ملیم ۶۰۰ تومن بردار، همون رو زد تا زنه انجام داد ! 
آخر هم تا دم در خروج بدرقه امون کرد :))) 
امتحانم ۲ ساعت و نیم طول کشید .
الان هم من ی موجود خسته ام که با همون لباس های بیرونش افتاده زیر کولر روی تختش و هنوز ت نخورده ! 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها