رفتم با استادم اتاق عمل.

بعد از عمل اول ، بحث شد و یهو کشید به نجفی و قتل همسرش ! من سکوت بودم و گوش میدادم.

یکی از خانم ها پیرو حرف بقیه گفت قضاوت نکنیییم ! شاید نکشته ! شاید گردن گرفته !

من گفتم ولی اعتراف کرده ، خله مگه قتل نکرده بیاد بگه من کردم ، اونم همچین شخصیتی که کوچک نبوده واقعا ! 

یهو برگشت رو به من با حرص گفت زنش مشکل داشته خب! 

ماسک رو کشیدم از دهنم پایین با چشمای گرد زل زدم بهش ، گفتم تا دو دقیقه پیش میگفتی قضاوت نکن.

حرفم رو قطع کرد گفت زنی که زن دوم میشه اصلا حقشه.

سرم رو به نشانه ی تاسف ت دادم ، گفتم جسارت میشه ولی شاید اگر هرکدوم از شماها جای اون زن بودین، پیشنهاد ازدواج همچین شخصیتی رو رد نمیکردین،همین ماهاییم که داریم همچین زنهایی تربیت میکنیم که سودای پول و مقام و شهرت دارن ، ثانیا قتل به هیییچ وجه توجیه نمیشه ! یک انسان رو کشتن !!! یک زن رو کشتن !!! و شما میاین پشت سر قاتل در میاین اول که قضاوت نکنیمش و دوم میرین زنش رو قضاوت میکنین و مرگ رو قاطعانه حقش میدونین  ؟؟؟ 

خانومه دیگه  هیچی نگفت .

رفتیم بیرون.

نشستم کنار استادم.

استادم گفت مردها امیدوار میشن این چیزها رو میبینن .

گفتم چه چیزی ؟ 

گفت نجفی خب یه قیافه ای داره ، سنش تو ظاهرش خیلی مشهود نیست ، پول داره ، موقعیت داره ، زن دوم گرفته ؛ طرف رو کشته  ، حالا یه عده اونم خانم میان طرفداریشم میکنن.

آدم امیدوار میشه دیگه اینجوری به خودش ، به خودم داشتم میگفتم تو اتاق عمل که یه قیافه ای که دارم ، پولم که دارم ، موقعیتمم خوبه ، برم زن دوم بگیرم ، اگرم کشتم یه عده مثل این خانم پشتم در میان دیگه  :))

خندیدم گفتم اقای دکتر این صداتون رو بدین بفرستم برای خانومتون :))

و دوتایی حسابی خندیدیم.

ولی واقعا خنده ام از گریه تلخ تر بود.

قلبم مچاله شده بود از حرفهای اون خانم تو اتاق عمل.

بعد از اون رفتیم سر عمل دوم ، من قدم اول رو گذاشتم توی اتاق ، داشتم ماسکم رو میبستم ، همون خانم اومد با حرص و یه لحن وحشتناک بدی به من گفت ، مجوز اتاق عمل داری اصلا "تو"؟؟؟ معرفی نامه ؟؟؟ از کجا اومدی معلوم نیست اصلا !!! شهر هرته دیگه هرکی از راه میرسه میاد اتاق عمل !!!

گفتم "تو" لحن قشنگی نیست ، شما !من اینترن دکترم ! از خیابون نیومدم تو اتاق عمل که به خودت اجازه میدی با این لحن با من حرف بزنی ! 

 مجوز دیگه چه صیغه ایه ؟

استادمم ایستاده بود گفت ایشون اینترن منه ؛ الان یه هفته اس میاد ! مجوز چیه ؟؟ 

خانومه عین لات ها دست زد به کمرش گفت ؛ اشتباه میاد، شما خودت اشتباه کردی دکتر ! بی مجوز ما راه نمیدیم ! 

گفتم میدونین من الان باید برم کل لباسهام رو در بیارم(شلوار ، روپوش ، مقنعه) ؛ لباس بپوشم ، برم اموزش ، دوباره بیام تمام لباسام رو در بیارم و دوباره این لباسها رو بپوشم به خاطر فقط یه برگه کاغذ اندازه کف دست که میدونین هم بهم میدن سریع ؟ 

و این رو تازه امروز بعد از یک هفته، وقتی نجفی زن دومش رو کشت یادتون اومده !!! 

گفت خب میتونی بری و نیای چه کاریه !

گفتم من تا ۵ دقیقه دیگه با مجوز میام ،بعدشم هر وقت دلم بخواد میام !

ماسکم رو دراوردم و بدون این که بذارم حرف بزنه رفتم مجوز گرفتم و برگشتم. 

تمام راه به این فکر میکردم که چقدر این زن خطرناکه و چقدر امثال این زن های، زن ستیز و زن فروش و عقده ای در جامعه ی ما زیادن ! 

زن هایی که به زن ها رحم نمیکنن . 

برگشتم مجوز رو پرت کردم رو میز اول اتاق ، گفت ببر بده فلانی ، گفتم فلانی که از من نخواست مجوز ، شما خواستی ، لازم شد خودتم ببر !

استادم یه چشمکی بهم زد و گفت خانم دکتر بیا من عمل رو به خاطر شما شروع نکردم و رفتم کنارش ایستادم و آروم گفت خوشم اومدا :)) 

یه خنده ی ریزی زدم ؛ بعد از عمل دوم رفتیم استراحت ، استادم گفت باید بعضی وقت ها به بعضی از ادم ها جایگاهشون رو نشون داد و تو خوب این کار رو امروز کردی ! 

تو پزشکی ، خیلی ها خیلی جاها منتظرن از هر فرصتی استفاده کنن تا خردت کنن ! 

متاسفانه تو جامعه ی ما قضیه خیلی شدت بیشتری داره . 

پرستارها؛ اتاق عملی ها؛ هوشبری ها ، چون بعضی هاشون کمبود دارن ، اینجوری میخوان عقده خودشون رو روی تو و من خالی کنن.

همین خانم با من هم مشکل داره ، ماجرا فقط تو نبودی امروز.

گفتم استاد چیزی که همیشه برام درد داشته خیانت زن به زن بوده . 

اینکه زنها از پشت به هم خنجر میزنن. به هم رحم نمیکنن. 

ما زن ها تو دنیا سخت زندگی میکنیم ! تو ایران و امثال ایران خیلی سخت تر ! 

به زور خودمون رو کشیدیم بالا ، جون دادیم تا بعد از قرن ها به چشم بیایم ! 

بازم ما رو به عنوان یک انسان کامل نمیشناسن.

درد داره زنی که خودش این شرایط رو چشیده بیاد به زنها رحم نکنه ! 

همین میترا استاد ؛ با زن دوم شدنش به همسر اول نجفی از پشت خنجر زده ! 

این خانم و امثال این خانم با دفاع از قتل به میترا و بقیه زن ها خنجر میزنن.

یا این که این همه من احترام نگه داشتم ، جلوی همه با من عین چی حرف میزنه و به من توهین میکنه و از من مجوز میخواد و به خیال خودش داره آزارم میده تا دلش خنک شه که حال هم جنس خودش رو الکی و بی دلیل از روی عقده گرفته.

استادم یه سری ت داد .

امروز تا آخرین عمل استادم موندم و به جز این بحث های حاشیه ای کلی ذوق کردم از دیدن عمل ها و کلی چیز یاد گرفتم.  


مشخصات

آخرین جستجو ها