رفتم کلاس سه تار 

خیلیییی پیشرفت کردم 

استادم برام دست زد و من ذوق کردم.

دفعه ی قبلی خیلی داغون بود اوضاعم.

ولی اونقدر تمرین کردم که خوب شدم :).

سر راه برگشتنم از کلاس ، یه نم بارون خوبی میزد.

پیاده اومدم.

سر راهم گوجه فرنگی و کدوهای کوچولو کوچولو گرفتم تا برای فردا که کشیکم و پس فردا جمعه که میام از کشیک و وقت غذا درست کردن ندارم ، خوراک کدو درست کنم :) 

الان که دارم مینویسم کدوهام دارن سرخ میشن. 

از اون طرف دقیقا امروز با خودم قرار بسته بودم که دیگه از بیرون بیشتر از ماهی یک بار غذا سفارش ندم. (حدودا ماهی ۴ تا ۵ بار من سفارش میدم)

میدونین چی شد ؟ 

یک ساعت پیش از رستوران بهم زنگ زدن که خانم فلانی زاده منزل تشریف دارین ؟؟؟ 

گفتم چطووور ؟؟؟ 

گفت به مناسبت ماه مبارک ، ما از بین لیست مشتری های ثابتمون قرعه کشی میکنیم و هر شب یه پک افطاری به یک نفر هدیه میدیم

براتون ارسال میکنم.

یه مکثی کردم .

گفتم من روزه نیستم ؛ یه بار دیگه قرعه بکشین به اسم یکی که روزه اس در بیاد خب.

گفت خاانم چه حرفیه ! قسمت شماس ! تا نیم ساعت دیگه براتون میفرستم.

و الان من در حال خوردن کتلت و دوغ و زیتونم. بنده خدا فک کنم فهمیده من عاشق دوغم برام دوغ خانواده فرستاده :)))

کتلت هاش من رو یاد مادربزرگ خدابیامرزم انداخته.

آش و حلیمم کنار دستمه :)))

خلاصه که امروز پر انرژی مثبت و اتفاق های ریز خوب بود :) 



مشخصات

آخرین جستجو ها